امروز در تاریخ ما به رنگ سیاه ثبت میشه،روزی که عزاداریم،سرافکندهایم، پیراهن شکست به قامتمون نشسته. اتفاق امروز نتیجهی خطای انسانی نیست، نتیجه اصرار بر تکرار چرخههای معیوب خشم و انتقام و رفتارهای نابخردانه و هیجانیه انسانه. نتیجهی خویشتنداری نکردنه،نتیجهی علاقه به تصمیمهای فوری و زودبازده بوده. فاجعهی امروز آینهی تمامقد تصمیمهای ماست. امروز ما از خودمون شکست خوردیم، پیش چشم بقیه سرافکنده شدیم. مگر عزیزتر و گرانبهاتر از جان و حیات» انسان چیزی هست؟ پس چطور ارزش انسان در جامعهی ما چنین ارزونه؟ ناکارآمدی و اهمال تا کجا باید کشته بگیره؟ از کشته شدن انسانهای بیگناه در تشییع جنازه تا سقوط اتوبوس و حالا هم هواپیما! سوال من از تصمیمگیران ارشد جامعه اینه؛ این چرخهی معیوب رو تا کجا ادامه میدیم؟ کجا تصمیم میگیریم که مسیرمون نادرست و مقصدمون مبهم و نامعلومه؟ چه اتفاق فاجعهباری کافیه که شما با خودتون بگین دیگه این روش کافیه!» کجا از چرخهیمعیوب دشمنی،پافشاری،سرسختی و انتقام بیرون میایم؟ شاید این خروج حس شکست داشته باشه اما گاهی پذیرش شکست مسیر سربلندی رو هموار میکنه.وقت تجدید نظر عمیق در راه و روشهاست.
تمام امروز این قطعه از متن آرش» بهرام بیضیایی در ذهنم بود که با شما قسمتش میکنم:
.ایشان، مردان، مردان ایران، با دل خود، با دل خود، با دل اندوهبار خود میگویند: ما اینک چه میتوانیم؟ که کمانهامان شکسته، تیرهامان بی نشان خورده، و بازوهایمان سست است. و راست و چنین بود. زیرا که ایشان از جنگ دراز آمده بودندکه جنگ درازشان سخت بود. که تیرانداز از تیر ، وکماندار از کمان پیدا نبود.
آرش» -بهرام بیضایی
maandani#
پ.ن:
"میان موج خبرهای تلخ وحشتناک
که میزند به روان های پاک تیغ هلاک !
به خویش میگویم
خوشا به حال کسی
که در هیاهوی این روزگار کور و کر است"
"فریدون مشیری"
آمدهایم اینجا برای کدام درد بیشفا :))
شکست ,دل ,کشته ,چنین ,جنگ ,انتقام ,با دل ,دل خود، ,و انتقام ,بود که ,آرش» بهرام
درباره این سایت