محل تبلیغات شما

محبوب من! این روزها به جای من خوشبخت باشید. خودتان را ملاقات کنید و از فرط شادی به جای من گریه

کنید. رازی را به شما بگویم: هنگامی که حرف‌های  کسی را می‌شنوید، مراقب کلماتی که تکرار می‌کند باشید.

اگر در یک جمله یک اسم را بیشتر از سه، چهار بار تکرارکرد، بدانید صاحب آن اسم را دوست می‌دارد.

اگر در هر جمله‌ای فعلی را بارها تکرار کرد، بدانید او تصمیم خودش را گرفته و  می‌خواهد هرطور که شده

آن کار را انجام دهد. اگر در یک جمله چند بار گفت می‌خوانم، مطمئن باشید او تصمیم دارد کتاب بخواند. و

اگر در حرف‌هایش دیدید که دوست‌داشتن را بارها و بارها تکرار می‌کند، مطمئن باشید او شما را دوست

داردمحبوب من! در پیاده‌رو قدم می‌زنم. به صنوبرها نگاه می‌کنم و اندوهگین می‌شوم.

به یاد می‌آورم چیزی را که بهتر بود فراموش کرده باشم. خودم خواستم اینجا  بمانم، به آسمان نگاه کنم و از

یاد نبرم ماه این شب‌ها را. شمعدانی‌ها به  ریشه‌های‌شان، پرندگان به آشیانه‌های کهن‌شان باز می‌گردند و

کسی نمی‌داند این برگ‌های زرد ریخته چه می‌شوند!

غروب تنهایی به گلگشت می‌روم. همه‌جا، همان غروب پاییزی است و من به شما  فکر می‌کنم. امروز

پنجشنبه است. از غروب پا بیرون می‌گذارم. به فردا، جمعه  فکر می‌کنم. نمی‌دانم هنوز منتظر باشم؟ شما

می‌آیید؟ کاش دنیا همیشه این چنین  می‌مانددر خیابان خلوت، پسربچه‌ای دستش را از دست مادرش بیرون

می‌کشد به سمت بستنی‌فروشی می‌رود. مادر فریاد می‌کند: اِ… اینطور که نمی‌شود که تو هرچه

را که می‌بینی، می‌خواهی.» یاد خودم می‌افتم. از دور شما را دیدم و بی‌محابا  دویدم تا شما، تا همیشه.

محبوب من! مردی که دو دل دارد، یک دلش تنها به شما اشتغال دارد و دل دیگرش  به وظایف اندام‌وار خود

می‌پردازد. هیچ‌کس تصادفاً‌ عاشق نمی‌شود. می‌روم  شهری که در شعرش نمی‌گویند کبوتر با کبوتر، باز با

باز٫ می‌روم جایی که بازش با کبوتر می‌کند پرواز

محبوب من!‌ دلم قُرُق شماست. حرف‌های زیادی است برای با شما گفتن. همه‌جا  در پی شمایم. این سر و آن

سر می‌دوم. پاهایم نیست. با همین قلبم که هم‌اکنون در  سینه‌ام می‌تپد. در رابطه ی ما پای سوسن و زنبق باز

شدهمحبوب من! ما گردباد شدیم. درون‌مان را خالی کردیم و پر از خوب شدیم.  سرشار از جذابیت برای

عشق. یادم باشد که خود عشق پدیده‌ای است پر از  جذابیت. یعنی خود عشق بالقوّه دست کمی از درون خالی

گردباد ندارد که خود  عشق گردبادی است.

#محمد صالح علاء

برچسب ها : به خودم آمدم انگار تویی در من بود!

آمده‌ایم اینجا برای کدام درد بی‌شفا :))

سینه ام دكان عطاریست دردت چیست ؟...

باران باش و ببار، مپرس کاسه های خالی از آن کیست...

یاد ,یک ,می‌کند ,عشق ,غروب ,بارها ,اگر در ,را دوست ,را بارها ,خود عشق ,یک جمله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لحظاتی خواندنی